1388 تير 31، 17:54
چند وقتی می شه کم کار شدی .. درست مثل اون زمان b52 که روزای آخری کم وقت می کرد سر بزنه
درسته اینجا اسمش کانون ترکه ولی امیدوارم تو نخوای ما رو ترک کنی
اون روزا رو دقیقا خاطرم هست .. حتی یادمه فایر تو یکی از پست هاش کفته بود برای بار چندمه که b52 تصمیم گرفته کانون رو ترک کنه و اونم باهاش برخورد کرده! .. خود منم یکی از منتقدای رفتن اون بودم
هیچ یک از ما منکر زحمات b52 نبوده و نیست .. دل من که حسابی براش تنگ شده
اگر کسی هم اون روزا باهاش برخورد کرد مطمئنا برای این نبود که بخواد اون بره ... ماها از رفتن بزرگای کانون اونقدر ناراحت بودیم که وقتی b52 تصمیم به رفتن گرفت همه شکه شدیم..
این تموم شد و بعد از چند روزی اگه درست یادم باشه لیلی یا تنها خبر برگشتن اونو دادن ... ولی باز هم بعد از چند روز اون تایپیکی رو که می گی زد و این باعث شد هر کی ناراحتی سر رفتن مدیرای دیگه کانون داشتن، سر b52 خالی کنن
سرم شلوغه خودمم نفهمیدم چی گفتم!
مارال جان ما همچنان به b52 ارادت داریم و مشتاق برگشتنش، اگر هم حرفی اون زمان زده شد برای این بود که بهش علاقه داریم و لاغیر
-------------------------------
در مورد رفتن یا نرفتن هم بستگی به موقعیت و شرایط افراد داره ..
من با اینکه ازدواجم نزدیکه و کسی تو زندگیم دارم که نیازی به خودارضایی ندارم ولی هنوز نتونستم دلیلی برای ترک کانون پیدا کنم
پاکی من مدیون کانونه و یادم هست که خودارضایی چه بلایی داشت سر زندگیم می اورد .. روزای اول اگه بزرگترای سایت نبودن که دست من تازه نفس رو بگیرن و بهم امید بدن الان حال و روز من این نبود
هر اومدنی رفتنی داره .. این رو نمی شه منکرش شد (مهم نوع رفتنه)
------------------------------
همین بی نام خودمون رو در نظر بگیر .. این چند روزی که نیستش چقدر جاش خالیه .... این احساس چیزی نیست که فراموش بشه .. ممکنه زمان باعث کمرنگ شدنش بشه ولی فراموش شدنی نیست
تا ابدیت!
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
...«ღღ
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
ღღ»...