1401 مهر 6، 0:41
ویرایش شده
چند وقت پیش با برادرم تو خونه تنها بودیم؛ رفت مغازه خوراکی بگیره و کلید نبرده بود.. بهش گفتم نمیام در و برات باز کنم؛ در رو باز گذاشته بود و رفته بود.
بعد ده دیقه صدای در اومد ؛ منم با لباس راحتی و موهای به هم ریخته ؛ رفتم درو باز کنم. سرمپایین بود و تو فکر بودم اومدم وسط هال، دیدم باد اومده و در تا آخر باز شده و پسرهمسایه دم دره و داره سرک میکشه کسی هست تو خونه یا نه..
من هول شدم؛ اونم هول شد خجالت کشید.. هنگ کرده بودم الان باید چیکار کنم؟!:/
در و بستم و خیره شدم به دیوار.. واقعا وضع حجابم خوب نبود و خیلی غیرمنتظره بود.
دوباره در زد. درو باز کردم و از پشت در گفتم بله بفرمایید. اونم بعد تاملی گفت کسی میخواد بیاد خونه رو ببینه ، گفتم ک اماده باشید و جوری از پله ها دوید و رفت...
بعد ک رفت یادماومد عهه میتونستم یه چادری چیزی بردارم بپوشم ببینم چیکار داشت. یا میتونستم همون لحظه ازش بپرسم تا کارشو بگه؛ اینقدر هول شدن نداشت خب..
.
.
.
.
.